اما آنان به ما خواهند آموخت که ابدیت توقفِ زمان حال است، یک Nunc - stans ( در اصطلاح مدرسان); [ اکنونِ جاوید] که نه خود می فهمندش و نه کس دیگر، همان گونه که بیش از آن مفهوم Hic - stans [ اینجای جاویدان] به معنای عظمت لا یتناهی ی مکان.
لویاتان، فصل چهارم، بند چهل و شش
خداوندگارا!
می توانستم در پوسته گردوئی محبوس باشم، و خود را پادشاه فضای لایتناهی بدانم ...
هملت، پرده دوم، صحنه دوم
تصور می کرد تراژدی چیزی نیست مگر هنر بیان ...
ارنست رنان، ابن رشد، 48 (1861)
اگر چه زندگی را از من بازستاند، برای او انتظار خواهم کشید.
اگر چه او زندگیم را بستاند، به او اعتقاد خواهم داشت.
(ایوب 13 : 15)
پیِ آن چهره ام که آنِ من بود
پیش از خلقت جهان
(ییتس: زنی جوان و پیر)
سلیمان گفت: چیز تازه ای بر زمین نیست.
همان گونه که افلاتون نیز چنین می پنداشت، که همه ی دانائی ها چیزی نیست مگر یادآوری; سلیمان نیز گوید، هر تازه ای نیست مگر از یاد رفته ای. (فرانسیس بیکن: رسالات، پنجاه و هشتم)