الف

وبلاگ شخصی مهرزاد شربت خواری

الف

وبلاگ شخصی مهرزاد شربت خواری

نیست در لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
از همه ی اسرار الفی بیش برون نیافتاد، و باقی هر چه گفتند در شرح آن الف گفتند، و آن الف البته فهم نشد.
از عالم معنا الفی بیرون تاخت که هر که آن الف را فهم کرد، همه را فهم کرد، هر که این الف را فهم نکرد هیچ فهم نکرد.
طالبان چون بید میلرزند از برای فهم آن الف.

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نادر ابراهیمی» ثبت شده است

 

هر آشنایی تازه اندوهی تازه است ...

مگذارید نام شمارا بدانند و به نام بخوانندتان. هرسلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی ست.

 

مهر در خاک روییدنی ست چون گیاه، و خشم، گیاهی رستنی ست.

 

مهر، آن متاعی نیست که بشود آزمود و پس از آن، ضربه ی یک آزمایش به حقارت آلوده اش نسازد

 

اکنون که اصوات ناخوشایند آنها در تو فرو می ریزد و بیدار نشسته ای، به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس می دارد، یک مرد هر چه را که می تواند به قربانگاه عشق می آورد، آنچه فدا کردنی ست فدا می کند، آنچه شکستنی ست می شکند و آنچه را که تحمل سوز است تحمل می کند اما هرگز به منزلگاه دوست داشتن به گدایی نمی رود.

 

ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترس نداشتیم. ترس، سوغات آشنایی هاست

 

فرصت های گریزنده را  چون قاصدک ها به دست باد نشاندیم

ما در خفاخانه های ضمیر خویش چیزی را پنهان نگه داشتیم؛ پنهان و سرسسختانه نگه داشتیم. و روزی دانستیم- و تو نیز خواهی دانست- که زمان، جاودان بودن همه چیز را نفی می کند. پوسیدگی بر هر آنچه پنهان شده است دست می یابد و افسوس به جای می ماند.

 

برای دوست داشتن هر نفس زندگی، دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز.

و برای ساختن هر چیز نو، خراب کردن هر چیز کهنه را

و برای عاشق عشق بودن، عاشق مرگ بودن را.

 

تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسانتر است. تحمل اندوه از گدایی همه شادی ها آسانتر است. سهل است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدی حیات برخیزد. چه چیز مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی، آتش طلب می کند؟ مگر پوزش، فرزند فروتن انحراف نیست؟

بگذار که انتظار، فرسودگی بیافریند؛ زیرا تنها مجرمان التماس خواهند کرد.

و ما می توانستیم ایمان به تقدیر را مغلوب ایمان به خویش کنیم. آن گاه ما هرگز نفرین کنندگان امکانات نبودیم.

 

دستمال های مرطوب تسکین دهنده ی دردهای بزرگ نیستند.

اینک دستی ست که با تمام قدرت مرا به سوی ایمان به تقدیر می راند.

اینک، سرنوشت، همان سرافرازی ازلی خویش را پایدار می بیند.

شاید، شاید که ما نیز عروسک های کوکی یک تقدیر بوده ایم ... نمی دانم ...

 

کدامین باران تمام غبارها را فرو خواهد شست؟

 

                                                          (( نادر ابراهیمی)) روحش شاد و یادش گرامی


 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۴۰
مهرزاد شربت خواری