الف

وبلاگ شخصی مهرزاد شربت خواری

الف

وبلاگ شخصی مهرزاد شربت خواری

نیست در لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
از همه ی اسرار الفی بیش برون نیافتاد، و باقی هر چه گفتند در شرح آن الف گفتند، و آن الف البته فهم نشد.
از عالم معنا الفی بیرون تاخت که هر که آن الف را فهم کرد، همه را فهم کرد، هر که این الف را فهم نکرد هیچ فهم نکرد.
طالبان چون بید میلرزند از برای فهم آن الف.

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست» ثبت شده است

با سلامی، سرشار از غم

با درودی، بیش از کم

(( امیدوارم حالت خوب باشد ))

صدایت را می­شنوم

            از حنجره­ی کلماتت پیداست

            گویا این، صدایی ناآشناست

(( می­خواستم در آخرین دیدار بگویم، اما نتوانستم))

هر لحظه می­دانم،

            چه می­خواهی بگویی

            نبض کلماتت گویاست

هر لحظه قلبم،

                        آشفته­تر از پیش است

گفتم نکند، " آخرین"  لحظه­ی تدبیر است

(( می­خواستم بگویم، نتوانستم، تو می­خندیدی، شادیت را دوست دارم، چه کنم حرفهایم سنگین بود ))

بر لب مواج ذهنم

                        کلماتت، چه سنگین می­نشیند

پیامت باریک است

                        سخت، بر تن احساسم می­نشیند

قلبم آرام است

هوای تازه می­خواهم

تاب این لحظه،

                        وای، بر جای نمی­نشیند

(( برای تو سخت است می­دانم، برای من سخت­تر، ای کاش زودتر می­گفتم، تاب ناراحتیت را ندارم، اما باید بگویم ))

زمان گفتن است،

                        بگو ...

خاکستر که ویرانی ندارد

جدال با آه،که بیماری ندارد

                        بگو ...

غم عشق، فراموشی ندارد

(( نمی­دانم چه وقت این نامه را می­خوانی، دارم می­روم ... ))
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۱ ، ۱۵:۲۷
مهرزاد شربت خواری